loading...

در هوای عدالت

عدالت = انسانیت آرمانی و آرمانشهرانسانی.

بازدید : 6
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 20:21

ت وبه گرگ مرگ است!

ضرب المثل کسی که دست از عادتش بر ندارد .

آورده اند که ... گرگ پیری بود که در دوران زندگیش حیوانات و جانواران و پرندگان زیادی را خورده بود و به دیگران هم زیان فراوان رسانده بود . روزی تصمیم گرفت برای اینکه حیوانات دیگر هم او را دوست داشته باشند ، به نقطهٔ دور دستی برود و توبه کند . به همین قصد هم به راه افتاد . در راه گرسنه شد ، به اطرافش نگاه کرد ، اسبی را دید که در مرغزاری می‌چرد . پیش اسب رفت و گفت ! می‌خواهم به سرزمین دوری بروم و توبه کنم ، اما حالا خیلی گرسنه ام از تو می‌خواهم که در این راه با من شریک بشوی ؟!

اسب گفت : که از دست من چه کاری بر می‌آید ؟

گرگ گفت : اگر خودت را در این راه قربانی کنی من می‌توانم از گوشت تو سیر شوم و از گرسنگی نجات پیدا کنم و هم اینکه دیگران از گوشت تو می‌خوردند و سیر می‌شوند . تو با این کار خودت به همنوعان خود کمک می‌کنی .

اسب برای نجات جان خود بفکر حیله افتاد و رو به گرگ کرد و گفت : عمو گرگ ! من آماده ام که در این کار خیر شرکت کنم و خودم را قربانی کنم . اما دردی دارم که سالهای زیادی است که ز جرم می‌دهد . از تو می‌خواهم در دم را چاره کنی ،‌بعد مرا قربانی کنی !‌

گرگ جواب داد : دردت چیست حتماً چاره اش می‌کنم ، اگر هم نتوانستم پیش روباه می‌روم تا درد ترا علاج کند .

اسب گفت : چه گویم ؟ ، چند سال قبل ، پیش یک نعلبند نادان رفتم که سم‌هایم را نعل بزند ، اما نعلبند نادان نعل را اشتباهی روی گوشت پایم زد و این درد از آنروز مرا زجر می‌دهد . از تو می‌خواهم که نزدیک بیایی و زخمهای مرا نگاه کنی .

گرگ گفت : بگذار نگاه کنم ،

اسب پاهایش را بلند کرد و چنان لگد محکمی‌به سر گرگ زد که مغزش بیرون ریخت ،

گرگ که داشت می‌مرد به خودش گفت : آخر‌‌‌ای گرگ ! پدرت نعلبند بود ، مادرت نعلبند بود ؟ ترا چه به نعلبندی ؟

اسب هم از خوشحالی نمی‌دانست چه کند ؟ هی می‌رقصید و به گرگ می‌گفت توبه گرگ مرگ است.

ثبت شرکت در ترکیه
بازدید : 4
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 20:21

با پدرم رفتم سیرک، توی صف خرید بلیط؛ یک زن و شوهر با 4 تا بچشون جلوی ما بودند. وقتی به باجه رسیدند و متصدی باجه، قیمت بلیط‌ها رو بهشون اعلام کرد، ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت، معلوم بود که پول کافی ندارد و نمیدانست چه بکند...! ناگهان پدرم دست در جیبش کرد و یک اسکناس صد دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت، سپس خم شد و پول را از زمین برداشت و به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاده!

مرد که متوجه موضوع شده بود، بهت زده به پدرم نگاه کرد و گفت: متشکرم آقا...! مرد شریفی بود ولی برای اینکه پیش بچه‌هایش شرمنده نشود، کمک پدر را پذیرفت،

بعد از اینکه بچه‌ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدن، ما آهسته از صف خارج شدیم و بدون دیدن سیرک به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم! "آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم." ثروتمند زندگی کنیم، بجای آنکه ثروتمند بمیریم! انسانیت نهایت دین داریست...!

از خاطرات چارلی چاپلین

ثبت شرکت در ترکیه
برچسب ها
بازدید : 4
جمعه 11 بهمن 1403 زمان : 20:21

فلمینگ، یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود. یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می‌زد و تلاش می‌کرد تا خودش را آزاد کند. فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می‌دهد. روز بعد، کالسکه‌‌‌ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت: " می‌خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی".

کشاورز اسکاتلندی جواب داد: " من نمی‌توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم". در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.

اشراف زاده پرسید: " پسر شماست؟"

کشاورز با افتخار جواب داد:"بله"

با هم معامله می‌کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد. پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد.

سال‌ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنسیلین!

ثبت شرکت در ترکیه
برچسب ها

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 23
  • بازدید کننده دیروز : 24
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 36
  • بازدید ماه : 9
  • بازدید سال : 37
  • بازدید کلی : 67
  • کدهای اختصاصی